.قانون توانایی مطلق
منشاء همه آفرینش ٬ آگاهی مطلق است ... توانایی مطلق که جویای آن است که از نامتجلی به تجلی درآید . و هر گاه دریابیم که ضمیر راستین ما یکی از تواناییهای مطلق است ٬ به قدرتی می پیوندیم که همه چیز این عالم را متجلی می سازد .
.قانون بخشایش
کائنات از طریق مبادله پویا عمل می کند ... داد و ستد ٬ جنبه های متفاوت جریان نیرو در کائناتند . و در شور و شوق بخشیدن آنچه که می جوییم ٬ فراوانی کائنات را در زندگیمان به جریان می افکنیم .
.قانون «کارما» یا علت و معلول
هر عملی نیرویی را تولید می کند که به همان شکل به ما بازمی گردد ... هر چه بکاریم همان را درو می کنیم . و هنگامی که اعمالی را انتخاب کنیم که برای دیگران شادمانی و موفقیت می آورد ٬ ثمره «کارما»ی ما شادمانی و موفقیت خواهد بود .
.قانون کمترین تلاش
هوشمندی طبیعت با کمترین تلاش کار می کند ... با سبکدلی و هماهنگی و عشق . و هر گاه نیروهای هماهنگی و شادی و عشق را در اختیار گیریم ؛ با سهولت بی تکاپو ٬ موفقیت و خوش اقبالی می آفرینیم .
.قانون قصد و آرزو
در هر قصد و آرزویی مکانیسم توفیق و تجلی آن نهفته است ... قصد و آرزو در حیطه توانایی مطلق دارای قدرت نظام دهنده نامحدود است . و هنگامی که در خاک حاصلخیز توانایی مطلق قصدی را درافکنیم ٬ این قدرت نظام دهنده نامحدود را برای خود به کار وامی داریم .
.قانون عدم دلبستگی
در عدم دلبستگی ٬ حکمت عدم یقین نهفته است ... در حکمت عدم یقین ٬ رهایی از گذشته و شناخته شده نهفته است که زندان شرطی شدن در گذشته است . و در اشتیاقمان به گام نهادن در ناشناخته ـ حیطه تمامی امکانات ـ خود را به ذهن خلاقی می سپریم که هر آهنگ کائنات را همنوا می سازد .
.قانون «دارما» یا غایت حیات
هر کس در زندگی غایتی دارد ... موهبتی بی همتا یا استعدادی ویژه تا آن را به دیگران هدیه کند . و هنگامی که این استعداد بی همتا را با خدمت به دیگران بیامیزیم ٬ وجد و طرب جانمان را تجربه می کنیم که هدف نهایی همه هدفهاست .
«دکتر دیپاک چوپرا »
درک حقیقت و قضاوت بر نظام زندگی کاری است که هر کس باید برای خود بکند . چیزی نیست که در کتاب ها نوشته باشند .
او فکر کرد شاید لازم باشد از راه هشدار به رفیقش اشاره ای بکند اما نیازی نمی دید که کمک کند تا مردم بهتر یا هوشیارتر شوند . افسوس می خورد . می دانست که وقتی کسی به نیکبختی و فضایل خود می بالد و خودستایی می کند اغلب حرفهایش تو خالی است . انسان می تواند سبک مغزی های مردم را ببیند ٬ می تواند به آن ها بخندد یا بر آن ها دل بسوزاند ٬ اما باید آن ها را در راهشان آزاد بگذارد .
انسان ها هر یک روحی دارند که با روح دیگران درنمی آمیزد . دو نفر آدم می توانند نزد هم بروند و با هم حرف بزنند به هم نزدیک شوند ٬ اما روحشان مثل گلی است که در جای خود ریشه دارد و نمی تواند جابجا شود و با گل دیگر درآمیزد ٬ زیرا برای این کار باید از ریشه ی خود جدا شود و این ممکن نیست .
گل ها عطر خود را می پراکنند و تخم خود را به دست باد می سپارند ٬ زیرا دوست دارند با یکدیگر آمیزش کنند . اما هیچ گلی نمی تواند گرده اش را به گلی که می خواهد برساند . این کار به دست باد است که می آید و می رود و هر جور که بخواهد می وزد .
اگر آدم چیزی بداند و آتشی در دل داشته باشد که از همه ی لطافت ها بالاتر است ٬ از عهده ی همه کار برمی آید .
کتاب داستان دوست من (کنولپ) نوشته هرمان هسه
تائو به چاه می ماند ؛
می توان از آن استفاده کرد ولی هرگز تمام نمی شود .
همانند خلأ بی پایان است ؛
پر از امکانات بی شمار .
نهان است و همیشه حاضر .
.
.
نزدیک به زمین زندگی کنید .
همیشه ساده بیاندیشید .
در مشاجرات ٬ عادل و بخشنده باشید .
در حکومت ٬ سعی در فرمانروایی و تسلط نداشته باشید .
در کار ٬ آن چیزی را انجام دهید که از آن لذت می برید .
در زندگی خانوادگی ٬ همیشه در دسترس و حاضر باشید .
.
.
آیا می توانید دیگران را دوست بدارید
و آنها را بدون تحمیل خواسته های خود راهنمایی کنید ؟
آیا می توانید در برخورد با مسائل مهم و حیاتی زندگی هیچ دخالتی نکنید
و اجازه دهید آنچه باید ٬ رخ بدهد ؟
آیا می توانید از ذهن خود دست بکشید
و بدون دخالت ذهن درک کنید ؟
داشتن بدون احساس مالکیت ٬
عمل کردن بدون انتظار داشتن
و راهنمایی کردن بدون سعی در حکم راندن
فضایل عالی محسوب می شوند .
قسمتهایی از کتاب تائو ت چینگ ترجمه فرشید قهرمانی (یک متن کهن چینی با قدمتی بیش از ۲۰۰۰ سال ٬ راهنمای هنر زندگی و خرد ناب )
بزرگی و شأن انسان
در بزرگی و شأن رؤیاهایش ٬
در عظمت عشقش ٬
در والایی ارزشهایش ٬
و در شادی و سرور تقسیم شده اش نهفته است .
بزرگی و شأن انسان
در بزرگی وشأن افکارش ٬
در ارزش تجسم یافته اش ٬
در چشمه هایی که روحش از آنها سیراب می گردد ٬
و در بینشی که بدان دست یافته ٬ نهفته است .
بزرگی و شأن انسان
در بزرگی و شأن حقیقتی که بر لبان جاری می سازد ٬
در یاری و مساعدتی که بذل می کند ٬
در مقصدی که می جوید ٬
و در چگونه زیستن او نهفته است .
سی . ای . فلین
نوروز خجسته