نخستین عمل انسانی در افسانه خلقت سرپیچی انسان از فرمان خالق بود . انسان با خوردن میوه درخت بینش ، استقلال خود را اعلام و از خدا جدا می شود ، از این پس او مستقل ، آزاد ، ولی تنها و هراسان است ، از بند خوش بهشت رسته و امنیت بی کرانش را نیز از دست داده است . مضطرب از طرد ، رهایی ، دل گرفته از اندوه جدایی و ترسیده از بی پناهی از جهانی که برایش ناشناخته است ، استقلال یافته . طلایه داران این فردیت و جدایی او احساس گناه از عصیان علیه خالق مهربان ، شرم از برهنگی و ترس و اضطراب و رهایی و گمشدگی است و تنها به این وعده الهی دلگرم است که خدایش او را فراموش نخواهد کرد و در یافتن راه زندگی تنهایش نخواهد گذاشت .
انسان در سیر تکامل ،خیزی بلند برداشته و از آنچه که او را با گذشته و سیستم طبیعیش وصل می کرده جدا شده ، شاید که تکامل او نیز در گروهمین جداییها و بریدنها بوده ، شاید در همین جاست که درد جان سوز جدایی و اضطراب جانکاه تنهایی و احساس گناه از عصیان ، با استقلال و تفرد انسان پیوند ابدی می خورد و بهای سنگین آزادی و فردیت تعیین می شود و تضاد بزرگ بین استقلال و وابستگی شکل می گیرد .
سلام
متن جالبی بود نظر شما با تبادل لینک چیست؟
اگر تمایل داشتید برایم پیام بگذارید.
متشکر
سلام
متشکرم
عجب ! !
پس دیگران هم وجود دارند و آنها هم درد فردیت خویش را به دل دارند...!
مطمئنا دیگران هم هستند و فردیت خود را احساس می کنند ٬ و هر کس به روش خود ٬ درد خویش را فریاد می کند .