کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

انسان

 

نخستین عمل انسانی در افسانه خلقت سرپیچی انسان از فرمان خالق بود . انسان با خوردن میوه درخت بینش ، استقلال خود را اعلام و از خدا جدا می شود ، از این پس او مستقل ، آزاد ، ولی تنها و هراسان است ، از بند خوش بهشت رسته و امنیت بی کرانش را نیز از دست داده است . مضطرب از طرد ، رهایی ، دل گرفته از اندوه جدایی و ترسیده از بی پناهی از جهانی که برایش ناشناخته است ، استقلال یافته . طلایه داران این فردیت و جدایی او احساس گناه از عصیان علیه خالق مهربان ، شرم از برهنگی و ترس و اضطراب و رهایی و گمشدگی است و تنها به این وعده الهی دلگرم است که خدایش او را فراموش نخواهد کرد و در یافتن راه زندگی  تنهایش نخواهد گذاشت .

انسان در سیر تکامل ،خیزی بلند برداشته و از آنچه که او را با گذشته و سیستم طبیعیش وصل می کرده جدا شده ، شاید که تکامل او نیز در گروهمین جداییها و بریدنها بوده ، شاید در همین جاست که درد جان سوز جدایی و اضطراب جانکاه تنهایی و احساس گناه از عصیان ، با استقلال و تفرد انسان پیوند ابدی می خورد و بهای سنگین آزادی و فردیت تعیین می شود و تضاد بزرگ بین استقلال و وابستگی شکل می گیرد .

پیوست مجدد به اصل ، آرزوی قلبی اوست و استقلال و تفرد که به قیمت جدایی دردناک او از اصل به دست آمده ، شرط تکاملی وجودش . این جاذبه دو جانبه سبب گشته تا او نتواند یکی را به راحتی قربانی دیگری کند . پس چه بهتر که از این مرحله دردناک با هم حسی عبور کنیم .
نظرات 2 + ارسال نظر
مدی چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 02:26 ب.ظ http://mahbed.blogsky.com/

سلام
متن جالبی بود نظر شما با تبادل لینک چیست؟
اگر تمایل داشتید برایم پیام بگذارید.
متشکر

سلام
متشکرم

میلاد چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 04:51 ب.ظ

عجب ! !
پس دیگران هم وجود دارند و آنها هم درد فردیت خویش را به دل دارند...!

مطمئنا دیگران هم هستند و فردیت خود را احساس می کنند ٬ و هر کس به روش خود ٬ درد خویش را فریاد می کند .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد