کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

راه٬ در جنگل اوهام٬ گم است.

سینه بگشای چو دشت

اگرت پرتو خورشید حقیقت باید.

 

وقتی از جنگل گم

پا نهادی بیرون٬

و رها گشتی

             از آن گره کور گمار٬

ناگهان

آبشاری از نور

بر سرت می‌ریزد.

و آسمان

               با همه پهناوری بی مرزش

در تو می‌‌آمیزد.

 

ای فراز آمده از جنگل کور!

هستی روشن دشت

آشکارا بادت!

بر لب چشمه خورشید زلال

جرعه نور گوارا بادت!

 

ه.ا.سایه

 

نظرات 5 + ارسال نظر
آریا شنبه 14 اردیبهشت 1387 ساعت 03:38 ب.ظ http://keyan.blogsky.com

سلام
من تازه واردم
البته با این وبلاگ
اگه خواستی یه سر بزن خوشحال میشم

سلام

موفق باشی.

آریا شنبه 14 اردیبهشت 1387 ساعت 03:39 ب.ظ http://keyan.blogsky.com

تو چرا همه نوشته هات بدون عنوانه

مصطفی شنبه 14 اردیبهشت 1387 ساعت 03:41 ب.ظ http://yosafy.blogsky.com/

با عرض سلام و خسته نباشید وبلاگ بسیار زیبایی دارید اگر تمایل به تبادل لینک هستید وبلاگ منو با عنوان (برترین مقالات کامپیوتر ) تو وبلاگتون قرار بدین و به من اطلاع بدین تا شما رو لینک کنم.
http://yosafy.blogsky.com

سلام
ممنون.

میلاد شنبه 14 اردیبهشت 1387 ساعت 06:27 ب.ظ

تو رو خدا عذابم نده.بهتر می دونی که وقتی از جنگل کور بیرون آمدم ٬ آسمان آبی بود و خودم هم مثل همیشه سر به هوا ! ولی نارفیقان اسباب بازی کودکانه ام را دزدیدند و فرار کردم به درون همون جنگل کوری و تاریکی ... . گور بابای آبی آسمان ٬ سبزی جنگل و سرخی غروب !!

دوباره و دوباره از جنگل کور بیا بیرون٬ تا آبشاری از نور بر سرت بریزه و آسمان پهناور خودش رو بهت تقدیم کنه و از چشمه‌ی زلال خورشید عشق و مهر بنوشی.

میلاد شنبه 14 اردیبهشت 1387 ساعت 06:29 ب.ظ

آقا من شرمنده ام. نمی دونم چرا بیخودی همه نوشته هات رو خطاب به خودم می گیرم. این هم یکی دیگه از شاهکارهای « خود مهم پنداری » است!!

نظر اصلی من اینه: شعر زیبایی بود.ممنون.

مهمی عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد