گفتم : این باغ ار گل سرخ بهاران بایدش؟
گفت : صبری تا کران روزگاران بایدش
تازیانه ی رعد و نیزه ی آذرخشان نیز هست
گر نسیم و بوسه های نرم باران بایدش
گفتم
آن قربانیان پار
آن گلهای سرخ
گفت : آری
ناگهانش گریه آرامش ربود
وز پی خاموشی طوفانی اش
گفت : اگر در سوک شان
ابر می خواهد گریست
هفت دریای جهان
یک قطره باران بایدش
گفتمش
خالی ست شهر از عاشقان وینجا نماند
مرد راهی تا هوای کوی یاران بایدش
گفت : چون روح بهاران
آید از اقصای شهر
مردها جوشد ز خاک
آن سان که از باران گیاه
وآنچه می باید کنون
صبر مردان و
دل امیدواران بایدش
شفیعی کدکنی
دستت درد نکنه. خیلی بجا بود.
سلام دوست عزیز
وبلاگ جم و جوری داری یاد وبلاگ بازیای خودم افتادم :)))))
نوشته ها و پست ها هم جالب و مرتب
اگه مایل به تبادل لینک با سایت ما هستید لطفا ما را با عنوان:
وبسایت تفریحی کولاک
لینک کنید و اطلاع بدید تا بنده هم وبلاگ شمارو لینک کنم
با آرزوی موفقیت برای شما و به امید دیدار :)
سلام خانم.
خوبین؟خسته نباشید.
داشتم نظرات وبلاگم رو میخوندم توی سال 87
دیدم کلی برای همدیگه نظر میدادیم
گفتم خبری ازتون بگیرم
خوبید شما؟
سلام علیرضا خان
ممنون. بله یادم هست. لطف کردید.
شما خوب هستید؟
شاد باشید و پرامید
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم.
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم.
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم.
وقتی او تمام کرد
من شروع کردم.
وقتی او تمام شد
من آغاز شدم.
و چه سخت است
تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است،
مثل تنها مردن !
مثل هبوط