کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

هفت قانون معنوی موفقیت

.قانون توانایی مطلق

منشاء همه آفرینش ٬ آگاهی مطلق است ... توانایی مطلق که جویای آن است که از نامتجلی به تجلی درآید . و هر گاه دریابیم که ضمیر راستین ما یکی از تواناییهای مطلق است ٬ به قدرتی می پیوندیم که همه چیز این عالم را متجلی می سازد .

انون بخشایش

کائنات از طریق مبادله پویا عمل می کند ... داد و ستد ٬ جنبه های متفاوت جریان نیرو در کائناتند . و در شور و شوق بخشیدن آنچه که می جوییم ٬ فراوانی کائنات را در زندگیمان به جریان می افکنیم .

.قانون «کارما» یا علت و معلول

هر عملی نیرویی را تولید می کند که به همان شکل به ما بازمی گردد ... هر چه بکاریم همان را درو می کنیم . و هنگامی که اعمالی را انتخاب کنیم که برای دیگران شادمانی و موفقیت می آورد ٬ ثمره «کارما»ی ما شادمانی و موفقیت خواهد بود .

.قانون کمترین تلاش

هوشمندی طبیعت با کمترین تلاش کار می کند ... با سبکدلی و هماهنگی و عشق . و هر گاه نیروهای هماهنگی و شادی و عشق را در اختیار گیریم ؛ با سهولت بی تکاپو ٬ موفقیت و خوش اقبالی می آفرینیم . 

.قانون قصد و آرزو

در هر قصد و آرزویی مکانیسم توفیق و تجلی آن نهفته است ... قصد و آرزو در حیطه توانایی مطلق دارای قدرت نظام دهنده نامحدود است . و هنگامی که در خاک حاصلخیز توانایی مطلق قصدی را درافکنیم ٬ این قدرت نظام دهنده نامحدود را برای خود به کار وامی داریم .

.قانون عدم دلبستگی

در عدم دلبستگی ٬ حکمت عدم یقین نهفته است ... در حکمت عدم یقین ٬ رهایی از گذشته و شناخته شده نهفته است که زندان شرطی شدن در گذشته است . و در اشتیاقمان به گام نهادن در ناشناخته ـ حیطه تمامی امکانات ـ خود را به ذهن خلاقی می سپریم که هر آهنگ کائنات را همنوا می سازد .

.قانون «دارما» یا غایت حیات

هر کس در زندگی غایتی دارد ... موهبتی بی همتا یا استعدادی ویژه تا آن را به دیگران هدیه کند . و هنگامی که این استعداد بی همتا را با خدمت به دیگران بیامیزیم ٬ وجد و طرب جانمان را تجربه می کنیم که هدف نهایی همه هدفهاست .

 

«دکتر دیپاک چوپرا » 

 

 

 

داستان دوست من

درک حقیقت و قضاوت بر نظام زندگی کاری است که هر کس باید برای خود بکند . چیزی نیست که در کتاب ها نوشته باشند .

او فکر کرد شاید لازم باشد از راه هشدار به رفیقش اشاره ای بکند اما نیازی نمی دید که کمک کند تا مردم بهتر یا هوشیارتر شوند . افسوس می خورد . می دانست که وقتی کسی به نیکبختی و فضایل خود می بالد و خودستایی می کند اغلب حرفهایش تو خالی است . انسان می تواند سبک مغزی های مردم را ببیند ٬ می تواند به آن ها بخندد یا بر آن ها دل بسوزاند ٬ اما باید آن ها را در راهشان آزاد بگذارد .

انسان ها هر یک روحی دارند که با روح دیگران درنمی آمیزد . دو نفر آدم می توانند نزد هم بروند و با هم حرف بزنند به هم نزدیک شوند ٬ اما روحشان مثل گلی است که در جای خود ریشه دارد و نمی تواند جابجا شود و با گل دیگر درآمیزد ٬ زیرا برای این کار باید از ریشه ی خود جدا شود و این ممکن نیست .

گل ها عطر خود را می پراکنند و تخم خود را به دست باد می سپارند ٬ زیرا دوست دارند با یکدیگر آمیزش کنند . اما هیچ گلی نمی تواند گرده اش را به گلی که می خواهد برساند . این کار به دست باد است که می آید و می رود و هر جور که بخواهد می وزد .

اگر آدم چیزی بداند و آتشی در دل داشته باشد که از همه ی لطافت ها بالاتر است ٬ از عهده ی همه کار برمی آید .

 

کتاب داستان دوست من (کنولپ) نوشته هرمان هسه

طریقت

تائو به چاه می ماند ؛

می توان از آن استفاده کرد ولی هرگز تمام نمی شود .

همانند خلأ بی پایان است ؛

پر از امکانات بی شمار .

نهان است و همیشه حاضر .

.

.

نزدیک به زمین زندگی کنید .

همیشه ساده بیاندیشید .

در مشاجرات ٬ عادل و بخشنده باشید .

در حکومت ٬ سعی در فرمانروایی و تسلط نداشته باشید .

در کار ٬ آن چیزی را انجام دهید که از آن لذت می برید .

در زندگی خانوادگی ٬ همیشه در دسترس و حاضر باشید .

.

.

آیا می توانید دیگران را دوست بدارید

و آنها را بدون تحمیل خواسته های خود راهنمایی کنید ؟

آیا می توانید در برخورد با مسائل مهم و حیاتی زندگی هیچ دخالتی نکنید

و اجازه دهید آنچه باید ٬ رخ بدهد ؟

آیا می توانید از ذهن خود دست بکشید

و بدون دخالت ذهن درک کنید ؟

 

داشتن بدون احساس مالکیت ٬

عمل کردن بدون انتظار داشتن

و راهنمایی کردن بدون سعی در حکم راندن

فضایل عالی محسوب می شوند .

 

قسمتهایی از کتاب تائو ت چینگ ترجمه فرشید قهرمانی (یک متن کهن چینی با قدمتی بیش از ۲۰۰۰ سال ٬ راهنمای هنر زندگی و خرد ناب )

 

بزرگی و شأن حقیقی

بزرگی و شأن انسان

در بزرگی و شأن رؤیاهایش ٬

در عظمت عشقش ٬

در والایی ارزشهایش ٬

و در شادی و سرور تقسیم شده اش نهفته است .

 

بزرگی و شأن انسان

در بزرگی وشأن افکارش ٬

در ارزش تجسم یافته اش ٬

در چشمه هایی که روحش از آنها سیراب می گردد ٬

و در بینشی که بدان دست یافته ٬ نهفته است .

 

بزرگی و شأن انسان

در بزرگی و شأن حقیقتی که بر لبان جاری می سازد ٬

در یاری و مساعدتی که بذل می کند ٬

در مقصدی که می جوید ٬

و در چگونه زیستن او نهفته است .

         

                            سی . ای . فلین  

 

نوروز خجسته