کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کلیات سعدی

  

سلسلۀ موی  دوست  حلقۀ  دام  بلاست          هرکه درین حلقه نیست ، فازغ ازین ماجراست

گر   بزنندم  بتیغ  در  نظرش   بیدریغ          دیدن  او  یک  نظر صد  چو  منش خونبهاست

گربرود جان ما در طلب وصل دوست          حیف نباشد ، که دوست  دوستر از جان  ماست

دعوی عشا ّق  را  شرع  نخواهد  بیان          گونۀ   زردش   دلیل  ،  نالۀ  زارش    گواست

مایۀ پرهیزگار قو ّت صبر است وعقل          عقل   گرفتار  عشق  ،  صبر  زبون    هواست

دلشدۀ  پای  بند  ،  گردن جان در کمند          زهرۀ گفتار نه : کاین چه سبب  وان  چراست ؟

مالک  ملک وجود ، حاکم  رد ّ و قبول          هر چه  کند  جور نیست ، ور تو بنالی  جفاست

تیغ بر آر از نیام ، زهر  برافکن  بجام          کز قبل  ما  قبول  ،  وز طرف   ما    رضاست

گر بنوازی بلطف  ، ور بگذاری  بقهر          حکم تو بر من روان ، زجر تو بر من  رواست

هر  که  بجور رقیب  یا  بجفای  حبیب          عهد     فرامش    کند   ،   مد ّعی      بیوفاست

                             سعدی ! از اخلاق دوست هر چه برآید ، نکوست 

                             گو  همه  دشنام گو  ،  کز لب   شیرین    دعاست

ژان کریستف ـ ۱

...

کریستف دید که زندگی نبردی بی آشتی و بی امان است که در آن کسی که میخواهد مردی شود که شایسته ی این نام باشد باید پیوسته با لشکرهای دشمن نامرئی بجنگد : با نیروهای کشنده ی طبیعت ٬ با آرزوهای آلوده ٬ با اندیشه های تیره که انسان را خائنانه به جائی میکشانند که خود را پست کند و معدوم سازد . دید که چیزی نمانده بود که خودش در دام بیفتد . دید که خوشبختی و عشق فریب یک لحظه بود تا قلب را به سلاح از کف افکندن و از میدان گریختن وادارد .

و آن جوانک پارسای پانزده ساله آواز خدای خود را شنید :

- برو ٬ برو ٬ هرگز از رفتن میاسا .

- ولی ٬ خدایا ٬ کجا بروم ؟ هر کار بکنم و هر جا بروم ٬ مگر پایان همه یکسان نیست ٬ مگر کار به همانجا ختم نمیشود ؟

- ای شما که باید بمیرید ٬ بمیرید ! ای شما که باید رنج بکشید ٬ رنج بکشید ! کسی برای خوشبخت بودن زندگی نمیکند . برای آن زندگی میکند که قانون مرا به انجام برساند . رنج بکش . بمیر . ولی آن باش که باید باشی : - انسان

سخن بزرگان

دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود.

 لوتر

 

راز قدرت واقعی در این است : با تمرین کردن مداوم یاد بگیرید که چطور توانایی های خود را هدر ندهید و در هر لحظه آنها را بر یک نقطه متمرکز کنید.

 جیمز آلن

 

انسان همان چیزی است که باور دارد.

آنتوان چخوف

رومن رولان

 

در یک شب طوفانی ، در دل کوهستان ، زیر سقف آتشین آذرخش ، میان غرش وحشیانه ی صاعقه و باد ، من به آنهایی می اندیشم که مرده اند ، به کسانی که خواهند مرد ، به سراسر این زمین که فضای خالی آنرا در میان گرفته در پهنه ی مرگ می غلطد و بزودی خواهد مرد . من این کتاب فناپذیر را به آنچه فناپذیر است هدیه می کنم ، - کتابی که ندای آن می خواهد چنین بگوید : « برادران ، به هم نزدیک شویم ، آنچه را که از هم جدامان می کند فراموش کنیم ، جز در اندیشه ی بیچارگی مشترک که همه در آن یکسانیم نباشیم ! دشمنی در کار نیست ، بد خواهی در میان نیست ، هر چه هستند همه بیچاره اند ؛ و تنها سعادت بادوام آن است که یکدیگر را درک کنیم و سپس دوست بداریم ، - درک و دوستی ، - این تنها برق روشنی است که در شب هستی ما می تابد ، شبی که میان دو غرقاب ، پیش از زندگی و پس از آن ، جای دارد . »

« من به آنچه فناپذیر است ، به مرگ که همه را برابر می سازد و آشتی می دهد ، - به دریای ناشناخته ای که جویبارهای بیشمار زندگی در آن گم می شوند ، خود را و اثر خود را هدیه می کنم . »

من عنوان قهرمان را به کسانی که از راه اندیشه یا زور پیروز گشته اند نمی دهم . بلکه کسانی را قهرمان می نامم که قلب بزرگی داشته اند . ولی این کلمه را وسعت دهیم ! « قلب » تنها بخش حساسیت نیست ؛ من آن قلمرو پهناور زندگی درونی را به این نام می خوانم . قهرمانی که چنین قلمروئی در اختیار دارد و بر چنین نیروهای عناصر متکی است ، قادر است در مقابل جهانی دشمن پایداری کند .

پایان کریستف پایان نیست ، یک مرحله است . حتی مرگ او چیزی جز یک  دم از آن ضربان ، و یک زفیر از آن نفس بلند جاودانی نیست . اگر او صد بار هم بمیرد ، باز همواره از نو زائیده خواهد شد و همواره پیکار خواهد کرد ، و همیشه برادر « مردان و زنان آزاد همه ی ملتها باقی خواهد ماند ، - کسانی که پیکار می کنند و رنج می برند و پیروز می شوند » .

 

قسمتهایی از مقدمه کتاب ژان کریستف

سخن بزرگان

 

برای پرش های بلند ، گاهی نیاز است چند گامی پس رویم .

 

نیکی برآیند خرد است ، در دل و روان آدمی .

 

برای دلهره شبانگاهان ، نسیم گرما بخش خرد را همراه کن.

 

 اُرد بزرگ

 

 

توضیح !!

 

بوی باران ٬ بوی سبزه ٬ بوی خاک ٬

شاخه های شسته ٬ باران خورده ٬ پاک

آسمان آبی و ابر سپید ٬

برگ های سبز بید ٬

عطر نرگس ٬ رقص باد ٬

نغمه ی شوق پرستوهای شاد ٬

خلوت گرم کبوتر های مست ...

نرم نرمک می رسد اینک بهار ٬

خوش به حال روزگار !

 

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم !

ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب !

ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار .

گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ ؛

هفت رنگش می شود هفتاد رنگ !