-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مرداد 1391 02:48
و بالاخره خواهی فهمید که : همیشه یک ذره حقیقت پشت هر" فقط یه شوخی بود " هست. یک کم کنجکاوی پشت " همین طوری پرسیدم" هست. قدری احساسات پشت " به من چه اصلا " هست. مقداری خرد پشت " چه میدونم " هست. و اندکی درد پشت " اشکالی نداره " هست.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 خرداد 1391 04:13
من اگر پیامبر بودم، رسالتم شادمانى بود بشارتم آزادى و معجزه ام خنداندن کودکان... نه از جهنمى مى ترساندم و نه به بهشتى وعده میدادم...تنهامى آموختم اندیشیدن را و "انسان" بودن را ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اردیبهشت 1391 00:58
از کتاب یک، تا بینهایت صفر . «اگر تنهاترین تنها شوم، باز خدا هست، او جانشین همه نداشتن هاست. نفرین و آفرینها بی ثمر است. اگر تمامی گرگها هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد، تو مهربان جاودان آسیب ناپذیر من هستی. ای پناه ابدی! تو میتوانی جانشین همه بی پناهیها شوی.»
-
تغییر
شنبه 1 بهمن 1390 17:18
معمولا کلمه تغییر خیلی دلنشینه و ما دوست داریم که طیف تغییرات گوناگونی داشته باشیم. بعنوان مثال دوست داریم مبلمان منزل رو جا به جا کنیم و بعد به این باور برسیم که با این چیدمان فضا باز تر شده یا دوست داشتنی تر به نظر میاد. همینطور در عرصه کار و تحصیل، وقتی این فکر به سرمون می زنه که " دیگه بسه " آن وقته که...
-
گفت و گو
دوشنبه 14 آذر 1390 07:05
گفتم : این باغ ار گل سرخ بهاران بایدش؟ گفت : صبری تا کران روزگاران بایدش تازیانه ی رعد و نیزه ی آذرخشان نیز هست گر نسیم و بوسه های نرم باران بایدش گفتم آن قربانیان پار آن گلهای سرخ گفت : آری ناگهانش گریه آرامش ربود وز پی خاموشی طوفانی اش گفت : اگر در سوک شان ابر می خواهد گریست هفت دریای جهان یک قطره باران بایدش گفتمش...
-
داستان کوتاه
یکشنبه 1 آبان 1390 03:46
مسافری خسته که از راهی دور می آمد ، به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری اسـتراحت کند غافـل از این که آن درخت جـادویی بود ، درختی که می توانست آن چه که بر دلش می گذرد برآورده سازد...! وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که چه خوب می شد اگـر تخت خواب نـرمی در آن جا بود و او می تـوانست قـدری روی آن...
-
شادی!!
پنجشنبه 28 مهر 1390 02:09
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 مرداد 1390 23:45
آدمی خودش را در میان دست نوشته های مکتوبش سانسور می کند. گویی عادت کرده ایم به سرکوب مداوم خواسته ها و تمایلاتمان. نوشتن گویی در این میان تنها دریچه ای است که میتوان خودبودگی را تقویت کرد. آن کس که دیگر خانه ای ندارد در نوشتن خانه می کند. تئودور آدرنو (برای آشنایی بیشتر به این لینک مراجعه کنید.)
-
جملاتی برای تفکر
چهارشنبه 19 مرداد 1390 19:25
من در میان موجودات از گاو خیلی میترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد! ابن سینا لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره میشود، میتواند لشکر شیران را که توسط یک گوسفند اداره میشود، شکست دهد. نارسیس مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، خیلی کثیف میشوی و مهمتر آنکه خوک از این کار لذت میبرد. جورج برنارد شاو آدمی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 اردیبهشت 1390 22:32
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشت 1390 18:57
هوشی که جهان ما را به وجود آورده است بی نهایت پیچیده و عملکردهای این هوش بسی فراتر از درک آدمی است. اگر می خواهید به دانش آن دسترسی پیدا کنید، این هوش باید به شما یاد بدهد که آن را چگونه دریافت کنید. از آنجا که این هوش چیزی جز هستی ِ خود شما نیست، باید یاد بگیرید چگونه در سطوح بیشتر و بیشتری از هستی ِ...
-
راز نابخردی مسلمانان از زبان خواجه نصیرالدین طوسی
پنجشنبه 25 فروردین 1390 19:54
"خواجه نصیر الدین " دانشمند یگانه ی روزگار در بغداد مرا درسی آموخت که همه ی درس بزرگان در همه ی زندگانیم برابر آن حقیر می نماید و آن این است : در بغداد هرروز بسیار خبرها می رسید از دزدی , قتل و تجاوز به زنان در بلاد مسلمانان که همه از جانب مسلمانان بود . روزی خواجه نصیر الدین مرا گفت می دانی از بهر چیست که...
-
بدون عنوان
دوشنبه 15 فروردین 1390 19:59
اینجا آسمان ابریست، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است، آنجا را نمیدانم... اینجا دلی تنگ است، آنجا را نمیدانم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آذر 1389 05:05
می گویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود می پرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر می فهمند حکومت کنم؟ یکی از مشاوران می گوید: «کتاب هایشان را بسوزان. بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند». اما ظاهراً یکی دیگر از مشاوران پاسخ می دهد: «نیازی به چنین...
-
فقر
سهشنبه 27 مهر 1389 04:06
میخواهم بگویم ...... فقر همه جا سر میکشد ....... فقر، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست ...... فقر، چیزی را " نداشتن " است، ولی، آن چیز پول نیست ..... طلا و غذا نیست ....... فقر، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفتهء یک کتابفروشی می نشیند ...... فقر، تیغه های برنده ماشین بازیافت است، که روزنامه های برگشتی...
-
نینوا
یکشنبه 25 مهر 1389 04:57
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم، دل در عبور از سد خار و خاره بندیم گاه سفر آمد نه هنگام درنگ است چاووش میگوید ما را وقت تنگ است گاه سفر شد باره بر دامن برانیم تا بوسه گاه وادی ایمن برانیم وادی پر از فرعونیان و قبطیان است موسی جلودار است و نیل اندر میان است از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم بانگ از جرس برخاست وای من...
-
نان و شراب
یکشنبه 28 شهریور 1389 19:06
آزادی چیزی نیست که آن را به کسی هدیه کنند. میتوان در یک کشور دیکتاتوری زندگی کرد و آزاد بود. فقط کافی است که علیه دیکتاتور مبارزه کرد. مردی که با مغز خودش فکر میکند٬ آزاد است. مردی که به خاطر آنچه بر حق میداند مبارزه میکند آزاد است. بر عکس٬ میتوان در آزادترین کشورهای روی زمین زندگی کرد و با این وصف اگر آدم...
-
سخن روز
دوشنبه 21 تیر 1389 22:35
اگر می خواهی پس از مرگ فراموش نشوی، یا چیزی بنویس که قابل خواندن باشد، یا کاری کن که قابل نوشتن باشد. "بنجامین فرانکلین"
-
سوزد مرا سازد مرا
جمعه 18 تیر 1389 15:29
ساقی بده پیمانه ای ز آن می که بی خویشم کند بر حسن شور انگیز تو عاشق تر از پیشم کند زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند بستاند ای...
-
هرگز نخواب کوروش اثر سیمین بهبهانی
پنجشنبه 3 تیر 1389 18:37
دارا جهان ندارد٬ سارا زبان ندارد بابا ستارهای در هفت آسمان ندارد! کارون زچشمه خشکید٬ البرز لب فرو بست حتی دل دماوند٬ آتشفشان ندارد دیو سیاه دربند٬ آسان رهید و بگریخت رستم در این هیاهو٬ گرز گران ندارد روز وداع خورشید٬ زاینده رود خشکید زیرا دل سپاهان٬ نقش جهان ندارد بر نام پارس دریا٬ نامی دگر نهادند گویی که آرش ما٬...
-
جدال با خاموشی
سهشنبه 11 خرداد 1389 00:21
۱ من بامداد م سرانجام خسته بی آنکه جز با خویشتن به جنگ برخاسته باشم. هرچند جنگی از این فرسایندهتر نیست، که پیش از آنکه باره برانگیزی آگاهی که سایهی عظیمِ کرکسی گشودهبال بر سراسرِ میدان گذشته است تقدیر از تو گُدازی خونآلوده به خاک اندر کرده است و تو را دیگر از شکست و مرگ گزیر نیست. من بامداد م شهروندی با اندام و...
-
رازهای سرزمین من
دوشنبه 16 فروردین 1389 20:33
بالاخره بعد از مدتها به همت مهربان دوست قدیمی کتابی از کتابخانه به امانت گرفتیم (همین جا کتباً تشکر می کنم)، بدون اغراق هفته ها با آن زندگی کردم. «کتاب رازهای سرزمین من نوشته آقای رضا براهنی» کسانی که کتاب را خوانده اند، می دانند که چه احساسی دارم. اگر به تاریخ ایران علاقه مند هستید توصیه می کنم که سری به این کتاب...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 اسفند 1388 19:12
مروارید مهر دو جام یک صدف بودند، « دریا » و « سپهر » آن روز در آن خورشید، - این دردانه مروارید - می تابید ! من و تو، هر دو، در آن جام های لعل شراب نور نوشیدیم مرا بخت تماشای تو بخشیدند و، بر جان و جهانم نور پاشیدند ! تو را هم، ارمغانی خوشتر از جان و جهان دادند : دلت شد چون صدف روشن، به مروارید مهر آن روز ! «فریدون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 بهمن 1388 21:02
«ملت فرانسه از پنجرهها تانکهای اشغال گران را میبینند که مزرعهها را نابود میکنند. ممکن است افرادی که این صحنه را ببینند، تصور کنند همه چیز تمام شد اما کشاورزان خوب میدانند که عبور تانکها موجب تعمیق دانهها خواهد شد و ما بهاری شاداب تر و کشتزارهایی بارورتر خواهیم داشت.» مقدمه کتاب خاموشی دریا اثر ورکور...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 14 بهمن 1388 21:42
ارغوان ارغوان! شاخهی همخون ِ جداماندهی من آسمان ِ تو چه رنگ است امروز؟ آفتابیست هوا؟ یا گرفتهست هنوز؟ من در این گوشه که از دنیا بیرون است آسمانی به سرم نیست از بهاران خبرم نیست آنچه می بینم دیوارست آه، این سخت ِ سیاه آن چنان نزدیک است که چو بر میکشم از سینه نفس نفسم را بر میگرداند ره چنان بسته که پروازِ نگه در...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 دی 1388 04:30
بدون شرح! http://www.youtube.com/watch?v=m2CYfPzB6nU
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 دی 1388 07:31
این شعر «حمید مصدق» را خیلی شنیده بودم اما جوابیه «فروغ فرخزاد» را تا به حال ندیده بودم. امشب به طور اتفاقی به آن برخورد کردم. ----------------------------------------------------------------------- تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را در دست تو دید...
-
دیواری به نام وجدان
چهارشنبه 9 دی 1388 20:34
احمد احرار- دیداری داشتم با مهندس شریف امامی، دو روز پس از استعفای ایشان از نخستوزیری در 14آبان 1357. علت استعفا را جویا شدم. گفت من با همسرم قرار گذاشته بودم شب که به خانه میآیم جرّ و بحث سیاسی نداشته باشیم چون تمام روز درگیر مسائل سیاسی بودم و خسته و عصبی به منزل میرسیدم و نیاز به چند ساعت استراحت و تمدّد اعصاب...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 دی 1388 05:34
دهه شصت کوچک بودم اما به یاد دارم که در مدرسه چطور شستشوی مغزیمون میدادند. یک روز رفتیم بیمارستان برای عیادت مجروحین٬ یک رزمندهای بود که صورتش در اثر ترکش از بین رفته بود٬ آنقدر صحنه دلخراشی بود که دو شب تب چهل درجه داشتم. یا یادم میاد که برادر یکی از بچهها شهید شده بود و با همکلاسیها برای شرکت در مراسم به مسجد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 آذر 1388 08:14
توصیه میکنم متن سخنرانی آقای کروبی در سایت کلمه را بخوانید. اگر دسترسی به سایت امکان پذیر نیست٬ از این فیلتر شکن (از بالاترین) استفاده کنید. http://freeonlinetv.biz/proxy/index.php?q=aHR0cDovL3d3dy5rYWxlbWUub3JnLzEzODgvMDkvMTYva2xtLTUwMjY%3D