کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

صدای پای آب

اهل کاشانم .

روزگارم بد نیست

تکه نانی دارم ٬ خرده هوشی ٬ سر سوزن ذوقی

مادری دارم ٬ به تر از برگ درخت .

دوستانی ٬ به تر از آب روان .

و خدایی که در این نزدیکی ست :

لای این شب بوها ٬ پای آن کاج بلند .

روی آگاهی آب ٬ روی قانون گیاه .

.

.

  

زندگی رسم خوش آیندی است .

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ  ،

پرشی دارد اندازه ی عشق .

زندگی چیزی نیست که لب طاقچه ی عادت از

                                             یاد من و تو برود .

زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد .

زندگی سوت قطاری ست که در خواب

                                        پلی می پیچد .

.

.

هر کجا هستم ، باشم ،

آسمان مال من است .

پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است .

چه اهمیت دارد

گاه اگر می رویند

قارچ های غربت ؟

.

.

زندگی تر شدن پی در پی ،

زندگی آب تنی کردن در حوضچه « اکنون » است

رخت ها را بکنیم :

آب در یک قدمی ست .

.

.

پشت سر خستگی تاریخ است .

پشت سر خاطره ی موج به ساحل صدف سرد

                                      سکون می ریزد .

لب دریا برویم ،

تور در آن بیندازیم

و بگیریم طراوت از آب .

ریگی از روی زمین برداریم

وزن بودن را احساس کنیم .

.

.

کار ما شاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت بدویم .

 

سهراب سپهری

و خدایی که در این نزدیکی‌ست...

 

انسانهایی که تغییرپذیرند و می‌توانند مرزهای بودنشان را بشکنند براستی گوهرهایی ناب و امانتهایی ارزشمند هستند.

گل گلدون من

گل گلدون من شکسته در باد

تو بیا تا دلم نکرده فریاد

گل شب‌بو دیگه شب‌ بو نمی‌ده

کی گل شب‌بو رو از شاخه چیده

 

گوشه‌ی آسمون٬ پر رنگین کمون

من مث تاریکی٬ تو مث مهتاب

اگه باد از سر زلف تو نگذره

من میرم گم می‌شم تو جنگل خواب

 

گل گلدون من٬ ماه ایوون من

از تو تنها شدم٬ چو ماهی از آب

گل هر آرزو٬ رفته از رنگ و بو

من شدم رودخونه٬ دلم یه مرداب

 

آسمون آبی می‌شه٬ اما گل خورشید

رو شاخه های بید٬ دلش می‌گیره

دره مهتابی می‌شه اما گل مهتاب

از برکه‌های خواب٬ بالا نمی‌ره

 

تو که دست تکون می‌دی

به ستاره جون می‌دی

می‌شکفه گل از گل باغ

 

وقتی چشمات هم می‌آد

دو ستاره کم می‌آد

می‌سوزه شقایق از داغ

 

گل گلدون من٬ ماه ایوون من

از تو تنها شدم٬ چو ماهی از آب

گل هر آرزو٬ رفته از رنگ و بو

من شدم رودخونه٬ دلم یه مرداب

 

(فرهاد شیبانی)

سخن بزرگان

گاهی تنها راه درمان روانهای پریشان، فراموشی است. 

 اُرد بزرگ

 

آدمی ساخته افکار خویش است، فردا همان خواهد شد که امروز می‌اندیشیده است.

 موریس مترلینگ

 

دوستان فراوان نشان دهنده کامیابی در زندگی نیست بلکه نشان نابودی زمان به گونه‌ای گسترده است.

 اُرد بزرگ

 

برای انسانهای بزرگ بن بستی وجود ندارد زیرا آنها بر این باورند که یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت.

ناشناس

 

بر این باور باش که عشق و دستاوردهای عظیم، در برگیرنده مخاطرات بزرگ است.

دالای لاما

ON DEATH AND DYING

Do not stand at my grave and weep

I am not there

I do not sleep

I am a thousand winds that blow

I am the diamond glint on snow

I am the sunlight on ripened grain

I am the autumn rain

When you awake in the morning hush

I am the swift uplifting rush 

Of birds circling in flight

I am the stars that shine at night

Do not stand at my grave and weep

I am not there

I do not sleep