کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

انسان

بدگمانی میان افکار انسان مانند خفاش در میان پرندگان است که همیشه در سپیده‌دم یا هنگام غروب که نور و ظلمت بهم آمیخته است بال‌فشانی می‌کند

فرانسیس بیکن

 

خود شناسی (۱)

روز گذشته به همت همسرم در یکی از کلاسهای خودشناسی تحلیلی شرکت کردم . محتوای کلاس  در مورد تحلیل رفتارهای اجتماعی و فردی و رسیدن به تعادل با استفاده از ابزارهای روانشناسی  بود .

یکی از نکات جالب بحث ، تاثیر حضور انرژی مردانه و زنانه در کنار یکدیگر در  یک خانواده بود . متاسفانه امروزه به دلیل مشکلات اقتصادی و اقتضای جامعه صنعتی حضور والدین در منزل کم رنگ شده و کودکان ساعات زیادی از روز را بدون حضور پدر یا مادر و یا هر دو می گذرانند . یک از تبعات این نوع زندگی فقدان این  انرژی هاست .  بدین مفهوم که اگر حضور پدر کم باشد انرژی های زنانه رشد بیشتری نموده و فرزندان فاقد قدرت لازم برای اداره زندگی و مسئولیت پذیری می شوند و این در مورد برای فرزندان پسر خطر بیشتری به همراه دارد . چون در انتخاب همسر ، کسی را بر می گزینند که مستقل باشد و بار بیشتری از مسئولیت های زندگی را بپذیرد . در مورد فرزندان دختر نیز ، معمولا با کسانی ازدواج می کنند که اختلاف سنی زیادی داشته با شند و در واقع همسر نقش پدر را ایفا کنند .

در مورد کمبود حضور مادر نیز ، عواطف و احساسات جایگاه کمتری در زندگی دارد و در این گونه خانواده ها پسران برای انتخاب همسر ، در واقع به دنبال مادر می گردند . آنان  در زندگی مشترک توقع زیادی از همسران خود دارند که معمولا برآورده نمی شود ، چون همسران نقش دیگری بر عهده دارند . دخترانی که در چنین خانواده هایی رشد کرده اند نیز در برقراری روابط عاطفی و احساسی مشکل پیدا می کنند .

به طور کلی بهتر است که فرزندان از حضور مستمر و مداوم والدین برخوردار شوند تا به تعادل برسند .

 

عشق عمومی

درخت با جنگل سخن می گوید

علف با صحرا

ستاره با کهکشان

و من با تو سخن می گویم

...

دست ات را به من بده

دست های تو با من آشناست

ای دیر یافته ! با تو سخن می گویم

به سان ابر که با توفان

به سان علف که با صحرا

به سان باران که با دریا

به سان پرنده که با بهار

به سان درخت که با جنگل سخن می گوید

...

زیرا که من

ریشه های تو را دریافته ام

زیرا که صدای من

با صدای تو آشناست .

 

                    احمد شاملو

در هر باخت بردی هست

                            از فراز ابدیت ،

                   ناظران عرش ، فرشتگان و ملایک

                  تلاش و مبازرات تو را نظاره می کنند ؛

                            پس قوی باش !

                     

                  

یکی از درس های زندگی آن است که می گوید پیش از آن که به بردی دست یابیم ، باید ببازیم . طبیعت زندگی به گونه ای است که بالاخره پیروزی واقعی را نصیب انسان می کند . وقتی که اصول معنوی را در زندگی به کار می بندیم ، می بینیم که پیروزی در تلاش کردن نهفته است . در واقع از لحاظ معنوی در هر شکستی نوعی پیروزی نهفته است . شکست  راهی ست که به پیروزی منتهی می شود .

فرآیند باخت در سراسر جهان هستی در کار است که راه را برای فرآیند برد باز کند . در واقع باخت ، سرآغاز برد است . طعم پیروزی نتیجه خوشایند شکست خوردن در برابر موانع است .یک دانه گندم باید بر خاک بیفتد و بمیرد تا رشد کند و به بار بنشیند ، وگرنه همانه دانه باقی می ماند .

شکست و باخت در جهان هستی درون شما ، زیبا ، شگفت انگیز و معجزه آور است .

 

بخشهایی از کتاب از آن سوها نوشته جی . پی . واسوانی

کودک معنوی درون

در ژرفای دل هر یک از ما کودکی معنوی وجود دارد – نوزاد مقدس ، طفل محبوب – کودک معصوم که با عشق و در عشق زندگی می کند . این بخش از وجودمان چیزی به نام " منیت " را نمی شناسد . زیرا" منیت " آن شکافی است که ما را از خدا – از طبیعت ، از دیگران و از خود – جدا می کند . کودک معنوی از واقعیتی بسیار عظیمتر از " شخصیت " آگاه است . به ما کمک می کند که تسلیم ضمیر برتر خود – خدای درونمان – شویم . زیرا کودک معنوی با چشم دل می بیند : با دانش درون . کودک معنوی با سکوت روح و جان سخن می گوید : با کلمات ساده ، با وضوح و روشنی و خرد جاودان . همیشه کودک معنوی درونمان در آستانه قلب ما منتظر ماست .

 

دوران کودکی ما هر اندازه نیز که دردناک بوده باشد ، کودک معنوی در درونمان به سر برده است . هنوز نیز در درونمان به سر می برد و منتظر است که هدیه یی به ما بدهد . هدیه اش معصومیت و شور و شوقی است که بی تابانه به آن نیازمندیم . این کودک فرزند نور است ، غوطه ور در نور ، محاط در شادمانی . کودک معنوی درون از این حقیقت آگاه است که منشا بیکران عشق الهی ، او را زنده نگاه می دارد . با دیدن چهره هر کودک ، می توانید لمحه ای از آن را ببینید : " وجد زنده بودن را ".

 

 

قسمتهایی از کتاب شفای کودک درون نوشته دکتر لوسیا کاپا چیونه

 

 

افق روشن

 روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

 و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت .

 

 روزی که کم ترین سرود ،

 بوسه است

 

 و هر انسان

 برای هر انسان

 برادری ست .

 

 روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند

 قفل

 افسانه یی ست

 و قلب

 برای زندگی بس است .

 

 روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است

 تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی .

 

 روزی که آهنگ هر حرف

 زندگی ست

 تا من به خاطر آخرین  شعر رنج جست و جوی

                                                قافیه نبرم .

 

 روزی که هر لب ترانه ای ست

 تا کم ترین سرود ، بوسه باشد .

 

 روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی

 و مهربانی با زیبایی یکسان شود .

 

 روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه

                                                   بریزیم ...

 

 و من آن روز را انتظار می کشم

 حتی روزی

 که دیگر

 نباشم .

 

 

 احمد شاملو