.
.
.
چه کسی میخواهد
من و تو ما نشویم
خانهاش ویران باد
من اگر ما نشوم، تنهایم
تو اگر ما نشوی
خویشتنی
از کجا که من و تو
شور یکپارچگی را در شرق
باز برپا نکنیم
از کجا که من و تو
مشت رسوایان را وا نکنیم
من اگر برخیزم
تو اگر برخیزی
همه برمیخیزند
من اگر بنشینم
تو اگر بنشینی
چه کسی برخیزد؟
چه کسی با دشمن بستیزد؟
چه کسی
پنجه در پنجه هر دشمن دون
آویزد
دشتها نام تو را میگویند
کوهها شعر مرا میخوانند
کوه باید شد و ماند
رود باید شد و رفت
دشت باید شد و خواند
.
.
.
حرف را باید زد
درد را باید گفت...
«من اگر برخیزم»
«تو اگر برخیزی»
«همه برمیخیزند»
«حمید مصدق»
امروز فیلم ایثار تارکوفسکی رو دیدم. در حقیقت این فیلم آخرین ساخته این فیلمساز بوده٬ من که خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم (البته باید اشاره کنم که زیبایی فیلم یکطرف و توضیحات ضمن فیلم٬ که مهربان همسر میگفت یکطرف). خلاصه کلی در این دنیای مجازی چرخ زدم و مطالب جالبی درباره فیلمساز خوندم. در این سایت هم جملات زیبایی بود. من بعضی جملات رو عیناً تکرار کردم ولی اگر علاقهمند بودید به منبع اصلی مراجعه کنید.
http://www.kargah-naghd.com/index.php
درست مانند پیکرسازی که تکهای مرمر برمیدارد٬ و آگاه از سیمایههای کارتمام شده خود در ذهن خویش٬ آنچه را که بخشی از طرح آن کار نیست دور میریزد٬ فیلمساز نیز از یک «تکه زمان»٬ تشکیل یافته از مجموعه عظیمی از واقعیتهای زندگی٬ آنچه را نیاز ندارد کنده و حذف میکند...!
بر انگشتر حضرت سلیمان حک شدهاست؛ همه چیز بگذرد! برعکس من میخواهم توجهام را به این نکته جلب کنم که چگونه زمان در کاربرد اخلاقیاش در واقع بازمیگردد. زمان نمیتواند بدون گذاشتن ردپایی محو شود. مقولهای ذهنی و معنویست.
فکر میکنم آنچه را هرکس بخاطرش به سینما میرود زمان است: برای زمان از دست رفته یا طی شده٬ یا زمانی که هنوز ندارد. او به آنجا میرود برای تجربه زندگی... زیرا سینما نه تنها {زندگی} را افزایش میدهد٬ بلکه طولانیترش میکند. بطور قابل توجهی طولانیتر...
شیخ را گفتند: «فلان کس بر روی آب میرود.»
گفت: «سهل است٬ بزغی(وزغ) و صعوهای(سینه سرخ) نیز برود.»
گفتند: «فلان کس در یک لحظه از شهری به شهری میشود.»
شیخ گفت: «شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب میشود. این چنین چیزها را بس قیمتی نیست. مرد٬ آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخسبد و بخورد و در میان بازار در میان خلق ستد و داد کند و با خلق بیامیزد و یک لحظه به دل٬ از خدای غافل نباشد.»
از شیخ ما سوال کردند که: «از خلق به حق چند راه است؟»
به یک روایت گفت: «هزار راه بیش است» و به روایتی دیگر گفت: «به عدد هر ذرّهای از موجودات را راهی است به حق٬ اما هیچ راه نیست نزدیکتر و سبکتر از آنکه راحتی به دل مسلمانی رسانی و ما بدین راه رفتیم و این اختیار کردهایم٬ و همه را بدان وصیت میکنیم.»
درویشی از شیخ ما سوال کرد که: «ای شیخ؛ او را کجا جوییم؟»
شیخ ما گفت: «کجایش جستی که نیافتی؟ اگر قدمی به صدق در راه طلب نهی در هر چه نگری او را بینی.»
شیخ ما را در نیشابور سوال کردند که: «ای شیخ؛ هیچ نشانی هست که بنده در دنیا بداند که خداوند از وی راضی هست یا نه؟»
شیخ ما گفت: «هیچ بباید نگریست تا بدان صفت٬ که حق ـ سبحانه و تعالی ـ بنده را میدارد٬ او از خداوند بدان راضی است؟ بباید دانست که خداوند نیز از وی راضی است و اگر راضی نیست بباید دانست که خداوند نیز از وی راضی نیست.»
کتاب اسرار توحید در قرن ششم دربارهی ابوسعید ابیالخیر به قلم نوهی ایشان نوشتهشدهاست.
انقلابها هیچگاه بار استبداد را سبک نکردهاند بلکه بار را از شانهای به شانهی دیگر منتقل کردهاند.
جرج برنارد شاو
کسانی که راه بر انقلاب مسالمتآمیز میبندند راه انقلاب خشونتآمیز را میگشایند.
جان اف. کندی
برای آغاز کردن روز باید راهی بهتر از بیداری در صبح وجود داشتهباشد.
رابرت ای. ویلسون
دموکراسی به عبارت ساده یعنی کوبیدن مردم به دست مردم برای مردم.
اسکار وایلد
این که افرادی در انتخابات برنده میشوند بیشتر به این دلیل است که اغلب مردم میخواهند علیه فلان رأی بدهند نه به نفع بهمان.
فرانکلین پی. آدامز
یک چیز هست که از تمام ارتشهای دنیا قویتر است و آن اندیشهای است که زمانش فرا رسیده.
ناشناس