نخستین عمل انسانی در افسانه خلقت سرپیچی انسان از فرمان خالق بود . انسان با خوردن میوه درخت بینش ، استقلال خود را اعلام و از خدا جدا می شود ، از این پس او مستقل ، آزاد ، ولی تنها و هراسان است ، از بند خوش بهشت رسته و امنیت بی کرانش را نیز از دست داده است . مضطرب از طرد ، رهایی ، دل گرفته از اندوه جدایی و ترسیده از بی پناهی از جهانی که برایش ناشناخته است ، استقلال یافته . طلایه داران این فردیت و جدایی او احساس گناه از عصیان علیه خالق مهربان ، شرم از برهنگی و ترس و اضطراب و رهایی و گمشدگی است و تنها به این وعده الهی دلگرم است که خدایش او را فراموش نخواهد کرد و در یافتن راه زندگی تنهایش نخواهد گذاشت .
انسان در سیر تکامل ،خیزی بلند برداشته و از آنچه که او را با گذشته و سیستم طبیعیش وصل می کرده جدا شده ، شاید که تکامل او نیز در گروهمین جداییها و بریدنها بوده ، شاید در همین جاست که درد جان سوز جدایی و اضطراب جانکاه تنهایی و احساس گناه از عصیان ، با استقلال و تفرد انسان پیوند ابدی می خورد و بهای سنگین آزادی و فردیت تعیین می شود و تضاد بزرگ بین استقلال و وابستگی شکل می گیرد .
ای عشق همه بهانه از توست
من خامشم این ترانه از توست
آن بانگ بلند صبحگاهی
واین زمزمه ی شبانه از توست
من انده خویش را ندانم
این گریه ی بی بهانه از توست
ای آتش جان پاک بازان
در خرمن من زبانه از توست
افسون شده ی تو را زیان نیست
ور هست همه فسانه از توست
کشتی مرا چه بیم دریا ؟
طوفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهی و گرنه ٬ غم نیست
مست از تو ٬ شرابخانه از توست
می را چه اثر به پیش چشمت ؟
کاین مستی شادمانه از توست
پیش تو چه توسنی کند عقل ؟
رام است که تازیانه از توست
من می گذرم خموش و گم نام
آوازه ی جاودانه از توست
چون « سایه » مرا ز خاک برگیر
کاین جا سر و آستانه از توست
- هوشنگ ابتهاج -
از سر ساقه ی خردی ٬ ناگاه
می پرد سیره ی نوپروازی
به سر ساقه ی خردی دیگر
و در آنجا ٬ چندی ٬
به عجب می ماند .
چه شکوهی دارد
کشف اسرار الفبا وقتی ٬
کودکی ٬
« آب » را می خواند !
- شفیعی کدکنی -
فضای عشق در خانه تو شالوده ای است برای زندگی ات . دالای لاما
حقیقت نیازمند نقد است نه ستایش . فردریش نیچه
بعضی کتابها را باید چشید ٬ بعضی را باید بلعید و معدودی دیگر را باید خوب جوید و هضم کرد . فرانسیس بیکن
همین که نتوانستی چیزی را از زنی پنهان کنی بدان که دوستش داری . پال جرالدی
شکاکیت سرآغاز ایمان است . اسکار وایلد
یکی زیبایی منظره را می بیند و دیگری کثیفی پنجره را !
این شما هستید که انتخاب می کنید ٬ چه ببینید و به چه چیزی فکر کنید .