کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

تو

تن تو ظهر تابستونو بیادم میاره
رنگ چشمهای تو بارونو بیادم میاره
وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره
قهر تو تلخی زندونو بیادم میاره

 

من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه

 

تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه
تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه
تو مثل خواب گل سرخی لطیفی مثل خواب
من همونم که اگه بی تو باشه جون میکنه

 

من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه

 

تو مثل وسوسه شکار یک شاپرکی
تو مثل شوق رها کردن یک بادبادکی
تو همیشه مثل یک قصه پر از حادثه ای
تو مثل شادی خواب کردن یک عروسکی

 

من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه

 

تو قشنگی مثل شکلهایی که ابرها میسازند
گلهای اطلسی از دیدن تو رنگ میبازند
اگه مردهای تو قصه بدونن که اینجایی
برای بردن تو با اسب بالدار می‌تازند

 

من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه


 


مرا تو بی سببی نیستی
براستی صلت کدام قصیده‌ای ای غزل؟
ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب از دریچه‌ی تاریک
کلام از نگاه تو شکل می‌بندد
خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی!

”If  God says “yes

He’ll give you what you want

”If  He says “No

It means He’ll give you better

”And if He says “wait

.He is going to give you the best

انعکاس

هربار اون آدمی رو می‌بینم

که وارونه توی آب ایستاده٬

همونجا می‌ایستم و شروع می‌کنم به خندیدن!

هر چند که نباید دیگران را مسخره کنم.

برای اینکه شاید...

توی یه دنیای دیگه..

یه زمان دیگه..

یه شهر دیگه..

شاید اون درست ایستاده٬

و من وارونه‌ام!

 

«شل سیلور استاین»

قالیچه پرنده

اگه یه قالیچه پرنده داشته باشی٬

که بتونه تو رو همه جا ببره..

به اسپانیا٬ استرالیا یا آفریقا...

فقط کافی باشه که بهش بگی کجا بره.

اونوقت چیکار می‌کنی؟

پروازش می‌دی و خودت سوار بر اون پرواز می‌کنی؟

ازش می‌خوای که تو رو به جاهایی ببره که هیچوقت ندیدی؟

یا اینکه نه؟ چند تا پرده همرنگ اون می‌خری

و روی زمین اتاقت می‌اندازیش...؟

 

«شل سیلور استاین»