آفتابا مدد کن که امروز
باز بالندهتر قد برآرم
یاریام ده که رنگینتر از پیش
تن بلبخند گرمت سپارم.
گر تغافل کنی ریشهی من
در دل خاک رنجور گردد
بازوان مرا یاوری کن
تا نیایشگر نور گردد.
شادیام بخش و آزادگی ده
تا زمین تو دلجو کنم من
پر گشایم به روی چمنها
باغهای تو خوشبو کنم من.
ابر بر آسمان مینویسد:
عمر کوتاه و شادی٬ چه بیپاست.
بی سر و پا نمیداند افسوس
شبنم زودمیرا چه زیباست.
بر سراپردهام -گرچه کوچک-
آسمان چتر آبی گرفتهست
وین دل تنگ در دامن کوه
خانهای آفتابی گرفتهست.
آفتابا غروب تو دیدم
خیز از خواب و کمکم سحر کن
سرد بودهست جان من اینجا
گرم کن جان من٬ گرمتر کن.
«سیاوش کسرایی»
در پشت هیچ در بسته ای ننشینید تا روزی باز شود. راه کار دیگری جستجو کنید واگر نیافتید همان در را بشکنید.
ارد بزرگ
امروز به همت مهربان همسر رفتیم «به همین سادگی».
به نظر من روایت ساده و زیبای یک روز از زندگی یک زن بود. دغدغهها٬ نگرانیها٬ شادیها و تلاشهای زنی که میپنداشت تنهاست. طاهره کودکیاش را در آرزو٬ شیطنتهایش را در علی و تنهاییش را در پیرمرد همسایه میدید.
شاید او از نقشی که در خانه داشت بیخبر بود و یا فراموش کردهبود که برای همسر و فرزندانش چقدر مهم است. اما در پایان چهره معصوم کودکان٬ دستان امیر و صدای خوابآلودش او را به خود آورد.
زندگی به همین سادگیست فقط کافی است ساده نگاهش کنیم.
در سایتی از قول آقای میرکریمی به آقایان توصیه شده بود که حتما این فیلم را ببینند٬ اما من دیدن این فیلم را به همه توصیه میکنم.