کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

آفتاب می شود

 

نگاه کن که غم درون دیده ام

چه گونه قطره قطره آب می شود

چه گونه سایه ی سیاه سرکشم

اسیر دست آفتاب می شود

 

نگاه کن

تمام هستی ام خراب می شود

شراره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

نگاه کن

تمام آسمان من  

پر از شهاب می شود .

 

تو آمدی ز دورها و دورها

ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی

ز عاج ها ، ز ابرها ، بلورها

مرا ببر امید دل نواز من

مرا ببر به شهر شعرها و شورها

 

به راه پر ستاره می کشانی ام

فراتر از ستاره می نشانی ام

نگاه کن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

ستاره چین برکه های شب شدم

 

چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد

صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

نگاه که من کجا رسیده ام

به کهکشان ، به بی کران ، به جاودان

 

کنون که آمدیم به اوج ها

مرا بشوی با شراب موج ها

مرا بپیچ در حریر بوسه ات

مرا بخواه در شبان دیر پا

مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره ها جدا مکن

 

نگاه کن که موم شب به راه ما

چه گونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه دیدگان من

به لای لای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود

به روی گاهواره های شعر من

نگاه کن

تو می دمی و آفتاب می شود .

 

« فروغ فرخزاد »

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 3 آذر 1386 ساعت 03:11 ب.ظ http://26aban.blogsky.com

انتخاب فوق العاده ای بود

ممنون .

میلاد شنبه 3 آذر 1386 ساعت 05:45 ب.ظ

بی پیرایه بگویم: تو زیباترین تصویری هستی که من از خودم در آیینه زندگی دیده ام.

کاش می توانستم بیشتر شبیه تصویرم باشم.

...
تو آمدی ز سرزمین عطرها و نورها
مرا ببر امید دل نواز من
مرا ببر به شهر شعرها و شورها

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد