کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

سخن بزرگان

او(خدا) آفتاب خود را بر همه می تاباند؛ چه بر خوبان، چه بر بدان، باران خود را نیز بر نیکوکاران و ظالمان می باراند.

از کسی ایراد نگیرید تا از شما نیز ایراد نگیرند. زیرا هر طور که با دیگران رفتار کنید، همانگونه با شما رفتار خواهند کرد. چرا پر کاه را در چشم برادرت می بینی، اما تیر چوب را در چشم خودت نمی‌ بینی؟ چگونه جرأت می کنی بگویی: اجازه بده پر کاه را از چشمت در آورم، در حالی که خودت چوبی در چشم داری؟

بخواهید تا به شما داده شود، بجویید تا بیابید، در بزنید تا به روی شما باز شود، زیرا هر که چیزی بخواهد، به دست خواهد آورد، و هر که بجوید، خواهد یافت. کافی است در بزنید که در به رویتان باز می شود.

آنچه می خواهید دیگران برای شما بکنند، شما همان را برای آنها بکنید.

حضرت عیسی (ع)

نظرات 4 + ارسال نظر
روح زایی سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 04:21 ب.ظ http://www.roohzaee.persianblog.ir

سلام دوست گرامی
وبلاگ روح زایی با مطلبی پیرامون انرژی خلاق روح آپ است
و مشتاقانه در انتظار حضور سبزشماست.
با تشکر انجمن تحقیقات انرژی زایی-روح زایی

مرتضی حسنی سه‌شنبه 24 اردیبهشت 1387 ساعت 04:21 ب.ظ http://1353998.blogsky.com

سلام
مطلب قشنگی بود.

میلاد چهارشنبه 25 اردیبهشت 1387 ساعت 02:18 ب.ظ

قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از خاک غریب
که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدا کند
قایقی از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
همچنان خواهم راند.
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا - پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان.
همچنان خواهم راند.
همچنان خواهم خواند :
" دور باید شد ، دور،
مرد آن شهر اساطیر نداشت .
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.
هیچ آیینه تالاری ، سرخوشی ها را تکرار نکرد.
چاله آبی حتی ، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره هاست. "
همچنان خواهم خواند.
همچنان خواهم راند.
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است.
بام ها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر ، شاخه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله به یک خواب لطیف.
خاک موسیقی احساس ترا می شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد.
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.
پشت دریاها شهری است !
قایقی باید ساخت.

ممنون بابت متن کامل.

زهره پنج‌شنبه 2 مهر 1388 ساعت 11:44 ق.ظ

جالبه ولی نمیدونم بعضی اوقات هرکاری و یا هرحرفی می زنم متاسفانه بامن همان نمیشود.
امیدم و از دست دادم

میزان دانسته‌های ما در مقابل نادانسته‌هامون٬ مثال قطره‌ست به اقیانوس. هیچ‌وقت امیدت رو از دست نده! همیشه بهترین اتفاق٬همونی‌ست که روی می‌ده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد