کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

میعاد

در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست می‌دارم.

آینه‌ها و شب‌پره‌های مشتاق را به من بده

روشنی و شراب را

آسمان بلند و کمان گشاده‌ی پل

پرنده‌ها و قوس و قزح را به من بده

و راه آخرین را

در پرده‌ای که می‌زنی مکرر کن.

 

در فراسوی مرزهای تن‌ام

تو را دوست می دارم.

در آن دور دست بعید

که رسالت اندام‌ها پایان می‌پذیرد.

و شعله و شور تپش‌ها و خواهش‌ها

به تمامی

فرو می‌نشیند٬

و هر معنا قالب لفظ را وامی‌گذارد

چنان چون روحی

که جسد را در پایان سفر٬

تا به هجوم کرکس‌های پایانش وانهد...

 

در فراسوهای عشق٬

تو را دوست می‌دارم

در فراسوهای پرده و رنگ.

در فراسوهای پیکرهایمان

با من وعده‌ی دیداری بده...

احمد شاملو

نظرات 1 + ارسال نظر
میلاد شنبه 12 مرداد 1387 ساعت 05:08 ب.ظ

...
تو رفتی و هنوز
سالها هست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت.


حمید مصدق

...
آواز مهربانی تو با من٬
در کوچه‌ باغ‌های محبت٬
مثل شکوفه‌های سپید سیب٬
ایثار سادگی‌ست.

حمید مصدق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد