کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

یک خط در میان

در کتاب چار فصل زندگی  

صفحه‌ها پشت سرهم می‌روند 

هر یک از این صفحه‌ها یک لحظه‌اند 

لحظه‌ها با شادی و غم می‌روند 

 

آفتاب و ماه یک خط در میان  

گاه پیدا٬ گاه پنهان می‌شوند 

شادی و غم نیز هر یک لحظه‌ای  

بر سر این سفره مهمان می‌شوند 

 

گاه٬ اوج خنده‌ی ما گریه است 

گاه٬ اوج گریه‌ی ما خنده است 

گریه دل را آبیاری می‌کند 

خنده یعنی این که دل‌ها زنده است 

 

زندگی ترکیب شادی با غم است 

دوست می‌دارم من این پیوند را 

گرچه می‌گویند شادی بهتر است 

دوست دارم گریه با لبخند را 

 

قیصر امین‌پور

نظرات 4 + ارسال نظر
حنانه خانوم پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 02:59 ب.ظ http://m-mylove.blogsky.com

سلام
آپدیت هستم...
واسه اینکه خسته نشین براتون وسیله نقلیه فرستادم...
اومدین برش گردونین امانتیه...
امضا $hannaneh$
---------------------------_(/_\)
-------------------------,((((^`/-
------------------------((((--(6-/-
----------------------,(((((-,,----/
--,,,_--------------,(((((--\"._--,',;
-((((\\-,...-------,((((---\----`,@)
-)))--;'----`"'"'""((((---(------´´
(((--\------------(((------/
-))-|----------------------|
((--|--------.-------'-----|
))--/-----_-'------`t---,.')
(---|---y;---,-""""-./---/\--
)---/-.\--)-\---------`/--/
---|.\---(-(-----------\-\'
---||-----//----------\\'|
---||------//-------_\\'|ا
---||-------))-----|_\--||
---/_/-----|_/----------||
---`'"------------------\_|

یه ادم مهربون پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 03:18 ب.ظ http://az_rage_gardan_nazdiktar.mihanblog.com

نه تو می مانی


نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه
نه
آیینه به تو خیره شده است
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش
ظرف این لحظه ولی خالیست
ظرف ای لحظه ولیکن خالیست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسیددر این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی است

تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده
نویسنده:کیوان شاهباغی مجله موفقیت

k پنج‌شنبه 23 آبان 1387 ساعت 06:56 ب.ظ http://www.ottelo.blogsky.com

سلام . جالب بود . به ما هم سر بزنید . موفق باشید .

صدر سه‌شنبه 28 آبان 1387 ساعت 03:52 ب.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام!
بسیار قشنگ بود.خدارحمتش کنه
موفق باشی
صدر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد