تو٬ درخت روشنایی گل مهر برگ و بارت
تو٬ شمیم آشنایی همه شوقها نثارت
تو٬ سرود ابر و باران و طراوت بهاران
همه دشت٬ انتظارت.
هله٬ ای نسیم اشراق کرانههای قدسی!
بگشا به روی من پنجرهای ز باغ فردا
که شنیدم از لب شب
نفس ستارهها را.
دلم آشیان دریا شد و نغمهی صبوحم
گل و نکهت ستاره
همه لحظههام محراب نیایش محبت٬
تو بمان که جمله هستی به صفای تو بماند.
شب اگر سیاه و خاموش چه غم که صبح ما را
نفس نسیم بندد به چراغ لاله آذین
به سحر که میسراید ملکوت دشتها را.
بهل ای شکوه دریا که ز جو کنار ایام
ننهد به باغ ما گام سرود جویباران٬
چو نگاه روشنت هست چه غم که برگها را
به سحرگهان نشویند به روشنان باران.
به ستاره برگ ناهید نوشتم این غزل را
که برین رواق خاموش به یادگار ماند
ز زبان سرخ آلاله شنیدم این ترانه:
که اگر جهان بر آبست
محبت تو باقیست
همیشه
جاودانه.
(شفیعی کدکنی)
سلام
خواستار تبادل لینک با شما هستم در صورت تمایل من رو با اسم
عکسهای دسکتاپی لینک کنید و به من اطلاع بدین تا شما رو با اسم مورد نظرتون در بخش خودتون لینک کنم
با تشکر
سلام دوست عزیز
وبلاگ خوبی داری یه سری هم به ما بزن
منتظر نظر شما هستم
بای