کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.


ما در سطور خیابان هر یک کلمه یی هستیم
که با حروف یکسان
شعر بلند آزادی را می نویسیم

از بین ما کلماتی افتاده اند
از بین ما کلماتی خط خورده اند
از بین ما کلماتی
حتا از یاد رفته اند
اما
همیشه آزادی آزادی ست


آزادی را
نظامیان با سرنیزه معنی می کنند
ما با گل و صدا
و آن که در طبیعت آزادی معنای بند ببیند
با ماست
بی که از ما باشد

آنان که قفل خریدند
و با بلندگوی مذاهب
ما را به باغ عدن بردند
و پای چشمة کوثر گردن زدند
آنان فریب خوردند
ما بازگشته ایم
ما باز گشته ایم در صفوف منظم
...

اما آزادی! آزادی!
تو مذهب همیشة مایی
که در حصار نمی گنجی
و در کلام
تنها در کلام خلاصه نخواهی شد

آزادی
ای گلولة آتش!


جلال سرفراز


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد