کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

قاصدک

قاصدک! هان. چه خبر آوردی؟

از کجا  وزکه خبر آوردی؟

خوش خبر باشی. اما. اما

گرد بام و در من

بی ثمر می‌گردی

انتظارخبری نیست مرا

نه ز یاری نه دیاری ـ باری

بروآنجا که بود چشمی و گوشی با کس

برو آنجا که ترا منتظرند.

قاصدک!

دردل من همه کورند و کرند

دست بردارازاین دروطن خویش غریب

قاصد تجربه‌های همه تلخ

با دلم می‌گوید

که دروغی تو٬ دروغ.

که فریبی تو٬ فریب.

قاصدک! هان. ولی.... آخر.....ایوای!

راستی آیا رفتی با باد؟

باتوام. آی کجا رفتی؟ آی.........!

راستی آیا جایی خبری هست هنـوز؟

مانده خاکسترگرمی جایی؟

دراجاقی ـ طمع شعله نمی‌بندم ـ خردک شرری هست هنوز؟

قاصدک!

ابرهای همه عالم شب و روز 

در دلم می‌گریند.

 

 

مهدی اخوان ثالث(م.امید)

نظرات 1 + ارسال نظر
زهره یکشنبه 3 آبان 1388 ساعت 04:13 ب.ظ

قاصدک ها همیشه باعث امید تازه ای برای آدما میشن
آزاده جون بهت تبریک میگم که چه زیبا تفسیر می کنی

وقتی بچه بودم٬ دلم همیشه برای یکی از دایی‌هام تنگ می‌شد.
هر وقت قاصدکی می‌دیدم٬ می‌گرفتمش و یواشکی بهش می‌گفتم: برو به داییم بگو بیاد.
اما صد حیف...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد