کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

چه کسی می‌خواهد

من و تو ما نشویم

خانه‌اش ویران باد

من اگر ما نشوم، تنهایم

تو اگر ما نشوی

خویشتنی

از کجا که من و تو

شور یکپارچگی را در شرق

باز برپا نکنیم

از کجا که من و تو

مشت رسوایان را وا نکنیم

من اگر برخیزم

تو اگر برخیزی

همه برمی‌خیزند

من اگر بنشینم

تو اگر بنشینی

چه کسی برخیزد؟

چه کسی با دشمن بستیزد؟

چه کسی

پنجه در پنجه هر دشمن دون

آویزد

دشتها نام تو را می‌گویند

کوهها شعر مرا می‌خوانند

کوه باید شد و ماند

رود باید شد و رفت

دشت باید شد و خواند

حرف را باید زد

درد را باید گفت...

                                 «من اگر برخیزم»

                                 «تو اگر برخیزی»

                                 «همه برمی‌خیزند» 

 

«حمید مصدق»

نظرات 6 + ارسال نظر
امیر چهارشنبه 25 شهریور 1388 ساعت 09:52 ق.ظ http://talkhine.blogsky.com/

من،تو،ما...خسته ام از محدود بودن به معیار تعداد ها...کاش یکی بود که اینها را تغییر می داد.

گاهی همین محدودیت‌ها٬ باعث تغییر میشه.

زهره دوشنبه 30 شهریور 1388 ساعت 04:30 ب.ظ

سلام آزاده جون
خیلی زیبا بود و پر معنا . درسته حرف را باید زد و درد را باید گفت . . . چه کنیم که بعضی اوقات گفتن حرفها و دردها در مقابل مشیت خداوندی چاره ساز نیست ؟

هیچ‌وقت از گفتن٬ ناامید نشو!!

زهره سه‌شنبه 31 شهریور 1388 ساعت 09:14 ق.ظ

سلام آزاده جون
خیلی زیبا و پر معنا بود .

سلام زهره جان
ممنون از محبتت.

علیرضا یکشنبه 5 مهر 1388 ساعت 04:28 ب.ظ http://katoolmiderakhshad.blogsky.com

سلام بر دوست قدیمی
خوبی.
مطالب قشنگتری مینویسی.
خسته نباشی.
چه خبر ؟یادی از ما میکنی یا نه؟
اثری هم که از ما نذاشتی؟
شاید اشتباه میکنم.!
خبر ما رو بگیر .منتظرم.

به به! سلام دوست گرامی
ممنون.
چه خبرا؟ سلامتین؟
نه! اشتباه نمی‌کنین.
فکر کنم مدتی نبودین.
خوشحال شدم.

دلارام سه‌شنبه 14 مهر 1388 ساعت 01:11 ب.ظ

سلام آزاده جون
فقط می تونم بگم :
نوشته هاتونو زیاد زیر و رو کردم و فقط یه چیز دستگیرم شد
شما همراه و رفیق خوبی داری . این "ما" که ازش حرف میزنی ، معلومه آدم خوساخته و قابل اعتمادیه .
امیدوارم خدا نگه دارش باشه چون حضورش باعث شده که تو اینقدر محکم و مطمئن در باره "ما" حرف بزنی . خوش بحالت .

سلام عزیزم
شما خیلی لطف داری.
شکی در تاثیر حضور رفیق نیست٬ اما من فکر می‌کنم برای ساختن «ما»٬ «من و تو» وجود داره که دو جزء مکمل هستند.
امیدوارم در پناه حق شاد باشید

ایدین چهارشنبه 22 مهر 1388 ساعت 03:27 ب.ظ http://va3to.mihanblog.com/

سلام ممنون که به من سرزدی. ازین مطلبت خیلی خوشم اومد ازش پرینت گرفتم. بازم میام اینجا وقت کردی بازم به من سر بزن. قربان شما

سلام
ممنون
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد