کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

کوچه پس کوچه های تنهایی

خدایا! چگونه زیستن را تو بمن بیاموز٬ چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

مروارید مهر 

دو جام یک صدف بودند،

« دریا » و « سپهر »

آن روز

در آن خورشید،

- این دردانه مروارید -

می تابید !

من و تو، هر دو، در آن جام های لعل

شراب نور نوشیدیم

مرا بخت تماشای تو بخشیدند و،

بر جان و جهانم نور پاشیدند !

تو را هم، ارمغانی خوشتر از جان و جهان دادند :

دلت شد چون صدف روشن،

به مروارید مهر

آن روز ! 

«فریدون مشیری»

 

در آن لحظه

 در آن پر شور لحظه ...

دل من با چه اصراری ترا خواست،

و من میدانم چرا خواست،

و می دانم که پوچ هستی و این لحظه های پژمرنده

که نامش عمر و دنیاست،

اگر باشی تو با من، خوب و جاویدان و زیباست.  

«مهدی اخوان ثالث» 

 

مرگ در مرداب 

لب دریا رسیدم تشنه، بی تاب،

ز من بی تاب تر، جان و دل آب،

مرا گفت: از تلاطم ها میاسای!

که بد دردی است جان دادن به مرداب! 

«فریدون مشیری»

نظرات 3 + ارسال نظر
فریبا صادق زاده شنبه 1 اسفند 1388 ساعت 11:03 ب.ظ http://http://sibe-talkh.blogfa.com/

چه باوری چه رویای اینجا دریا با مروارید صدف با سفر دریای تنها نهنگ عشق گم شد ماهی گیر ان را دوزدید

زهره یکشنبه 2 اسفند 1388 ساعت 12:58 ب.ظ

سلام آزاده جون
اون دو صدف همیشه همراه ما هستند و چه زیبا هر دو را توصیف کردید .

شاد و پایدار باشید

سلام عزیزم
شاد باشی و پرامید...

کولی جمعه 28 اسفند 1388 ساعت 03:05 ب.ظ http://www.koolivashan.blogfa.com

...که همه دنیا چاردیواریه...
سلامتی سه تن ناموس و رفیق و وطن
سلامتی سه کس زندونی و سرباز و بی کس
سلامتی باغبونی که زمستونشو از بهار بیشتر دوست داره
سلامتی آزادی
سلامتی زندونیای بی ملاقاتی

امیدوارم در سال نو طرب و طراوت و سبزی و سلامت و صبر و استقامت قرین لحظه هایت باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد