-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 خرداد 1388 20:43
این جوری بود که روزگارم تو تنهایی میگذشت بی این که راستی راستی یکی را داشته باشم که باش دو کلمه حرف بزنم، تااین که زد و شش سال پیش در کویر صحرا حادثهیی برایم اتفاق افتاد؛ یک چیز موتور هواپیمایم شکسته بود و چون نه تعمیرکاری همراهم بود نه مسافری یکه و تنها دست به کار شدم تا از پس چنان تعمیر مشکلی برآیم. مسالهی مرگ و...
-
بادها در گذرند
یکشنبه 27 اردیبهشت 1388 19:31
باید عاشق شد و خواند باید اندیشه کنان پنجره را بست و نشست پشت دیوار کسی می گذرد، می خواند باید عاشق شد و رفت چه بیابانهایی در پیش است رهگذر خسته به شب می نگرد می گوید : چه بیابانهایی! باید رفت باید از کوچه گریخت پشت این پنجره ها مردانی می میرند و زنانی دیگر به حکایت ها دل می سپرند پشت دیوار دریاواری بیدار به زنان می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1388 16:55
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست تاکنم جان از سر رغبت فدای نام دوست واله وشیداست دایم همچو بلبل در قفس طوطی طبعم ز عشق شکر و بادام دوست زلف او دام استوخالش دانه آن دام و من بر امید دانهای افتادهام در دام دوست سر زمستی برنگیرد تا به صبح روز حشر هر که چون من در ازل یک جرعه خوردازجام دوست بس نگویم شمه ای از شرح شوق...
-
باور
پنجشنبه 10 اردیبهشت 1388 03:46
انسانها همان گونه که باور داشته باشند میتوانند بیندیشند. باورهای آدمی است که در هر لحظه به او القا میکند که چگونه بیندیشد. اصولا فرق بین انسانها، فرق میان باورهای آنان است. انسانهای موفق با باورهای عالی، موفقیت را برای خود خلق میکنند. قانون زندگی قانون باورهاست. باورهای عالی سرچشمه همه موفقیتهای بزرگ است. توانمندی یک...
-
به تو
دوشنبه 7 اردیبهشت 1388 19:32
زندگی ماجرایی بزرگ است٬ و سفر یکی از زیباترین قسمتهای آن. وقتی سفر میکنی٬ یک تجربه عملی تولد دوباره داری. با شرایطی کاملا جدید روبرو میشوی٬ روزها آهسته میگذرد و اکثر اوقات زبان مردم را نمیفهمی. در این شرایط اهمیت بیشتری برای آنچه در اطرافت میگذرد قائل می شوی٬ چون ادامهی حیات تو بستگی به آنها دارد. و هر لطفی که...
-
غزل حافظ
سهشنبه 1 اردیبهشت 1388 18:55
گل در برو می بر کف و معشوق به کام است سلطان جهـــــــــــــــانم به چنین روز غلام است گو شمــــــــــع میارید در این جمع که امشب در مجلس ما ماه رخ دوســـــــــــــــت تمام است در مذهب ما باده حـــــــــــــلال است ولیکن بی روی تو ای ســـــــــــرو گل اندام حرام است در مجلس ما عطـــــر میامیز که مــــــا را هر دم ز...
-
مهاتما گاندی
دوشنبه 31 فروردین 1388 17:19
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطانصفت باشم من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم، من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم، چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است و تو هم به یاد داشته باش : من نباید چیزى باشم که تو میخواهى، من را خودم از خودم ساختهام، تو را دیگرى باید برایت...
-
حقیقتی در همسایگی
جمعه 28 فروردین 1388 16:20
بسیاری چنین اند مسافری بیقرار٬ از شاخهای به شاخهای دیگر همواره به جستجوی بخت اما به هر مخاطرهای٬ باز خویشتن را مییابند بیشتر سرگشته و کمتر بختیار. تا آن روز که دریابند چیزی را که میجستهاند پیوسته با درون خویش نهان داشتهاند و آن چه شادمانشان میکند تقسیم نان جان است به سفرهی دوستی و با آن که بیشتر از همه...
-
همواره تویی
سهشنبه 25 فروردین 1388 20:32
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی آوای تو می خواندم از لایتناهی آوای تو می آردم از شوق به پرواز شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی امواج نوای تو به من می رسد از دور دریایی و من تشنه مهر تو چو ماهی وین شعله که با هر نفسم می جهد از جان خوش می دهد از گرمی این شوق گواهی دیدار تو گر صبح ابد هم دهدم دست من سرخوشم از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 فروردین 1388 06:46
تاب بنفشه مـــیدهد طـــــره مشک سای تو پرده غنچه میدرد خنده دلگشـــــــــــــــــــای تو ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق میکند شب همه شب دعــای تو من که ملـــــول گشتمی از نفس فرشتــــگان قال و مقال عالمی میکشــــــــــــم ازبـــرای تو دولت عشق بین که چون از ســـــــر فقر و افتخار گوشه تاج سلطنت...
-
جوانه
جمعه 7 فروردین 1388 06:31
شعر من از عذاب تو ، گزند تازیانه شد ضجه ی مغرور تنم ، ترنم ترانه شد حماسه ی زوال من ، در شب تلخ گم شدن ضیافت خواب تو را ، قصه ی عاشقانه شد برای رند دربه در ، این من عاشق سفر وای که بی کرانهی حصار تو کرانه شد وای که در عزای عشق ، کشته شد آشنای عشق وای که نعره های عشق ، زمزمه ی شبانه شد ای تکیه گاه تو تنم ، سنگر قلب تو...
-
بهار
شنبه 1 فروردین 1388 17:47
امروز اولین روز سال ۱۳۸۸ خورشیدی است. خیلی روزها در این بلاگ نوشتم٬ روزهایی که شاد بودم یا غمگین٬ افسرده یا سرخوش. هیچ فرقی نمیکنه کجای این دنیای بزرگ باشیم و چه جوری به دنیا نگاه کنیم٬ از هر دریچهای که به هستی نگاه کنیم آسمان همین رنگ است و همیشه فرشتگان مهربان خداوند با چهرههای متفاوت منتظرند که به ما کمک کنند....
-
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شنبه 17 اسفند 1387 23:32
جبرئیل نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: ای پیامبر! خداوند تبارک و تعالی مرا با هدیهای به سوی تو فرستاده است که پیش از تو ، به کسی چنین هدیهای عطا نفرموده است. رسول خدا (ص) فرمود: آن هدیه چیست؟ گفت: صبر و شکیبایی و حتی بهتر از صبر. حضرت رسول پرسید: بهتر از صبر چیست؟ جبرئیل گفت: خشنودی (به ارادة الهی) و بهتر از آن . حضرت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 اسفند 1387 16:41
... شما٬ ای قلههای سرکش خاموش٬ که پیشانی به تندرهای سهمانگیز میسایید٬ که بر ایوان شب دارید چشمانداز رویایی٬ که سیمین پایههای روز زرین را به شانه میکوبید٬ که ابر آتشین را در پناه خویش میگیرید؛ غرور و سربلندی هم شما را باد! امیدم را برافرازی٬ چو پرچمها که از باد سحرگاهان به سر دارید. غرورم را نگه دارید٬ به سان...
-
تغییر
چهارشنبه 30 بهمن 1387 12:48
سه کلمه تبآلودهتان میسازد. سه کلمه به بستر میخکوبتان میکند و آن « تغییر دادن زندگی » است. هدف این است٬ روشن و ساده. راهی که به هدف ختم میشود پیدا نیست و سبب بیماری نیز در همین نبودن راه و نامطمئن بودن مسیرهاست. میخواهیم به حیات تازهای بپیوندیم٬ اما حیات پیشین را نیز نمیخواهیم از کف بدهیم. نمیخواهیم لحظه گذار...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 بهمن 1387 15:01
منحنی قامتم٬ قامت ابروی توست خط مجانب بر آن٬ سلسله گیسوی اوست حد رسیدن به او٬ مبهم و بیانتهاست بازه تعریف دل٬ در حرم کوی دوست چون به عدد یک تویی من همه صفرها آنچه که معنی دهد٬ قامت دلجوی توست پرتوی خورشید شد٬ مشتق از آن روی تو گرمی جانبخش او٬ جزئی از آن خوی توست بی تو وجودم بود یک سری واگرا ناحیه همگراش دایره روی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 بهمن 1387 07:37
بر آنچه دلخواه من است حمله نمیبرم خود را به تمامی بر آن میافکنم اگر بر آنم تا دیگر بار و دیگر بار بر پای بتوانم خاست راهی به جز اینم نیست. توان صبر کردن برای رو در روئی با آنچه باید روی دهد برای مواجهه با آنچه روی میدهد. شکیبیدن گشاده بودن تحمل کردن آزاده بودن. (سکوت سرشار از ناگفتههاست)
-
سخن بزرگان
یکشنبه 13 بهمن 1387 15:15
انقلابها هیچگاه بار استبداد را سبک نکردهاند بلکه بار را از شانهای به شانهی دیگر منتقل کردهاند. جرج برنارد شاو کسانی که راه بر انقلاب مسالمتآمیز میبندند راه انقلاب خشونتآمیز را میگشایند. جان اف. کندی برای آغاز کردن روز باید راهی بهتر از بیداری در صبح وجودداشتهباشد. رابرت ای. ویلسون دموکراسی به عبارت ساده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 بهمن 1387 17:25
در طول زندگی به یاری آن حضور آگاه درونیات آن وجود معنوی بازیگوش که خود واقعی توست رهنمون میشوی. از آیندههای احتمالی روی مگردان مگر مطمئن شوی چیزی برای آموختن وجود ندارد. تو همیشه آزادی تا ذهنت را تغییر دهی و آینده و یا گذشتهای متفاوت را برگزینی.
-
زندگی مثل چای است
یکشنبه 29 دی 1387 16:44
گروهى از فارغ التحصیلان قدیمى یک دانشگاه که همگى در حرفه خود آد م هاى موفقى شده بودند، با همدیگر به ملاقات یکى از استادان قدیمى خود رفتند. پس از خوش و بش اولیه، هر کدام از آنها در مورد کار خود توضیح می داد و همگى از استرس زیاد در کار و زندگى شکایت می کردند. استاد به آشپزخانه رفت و با یک کترى بزرگ چاى و انواع و اقسام...
-
به باغ همسفران
پنجشنبه 19 دی 1387 19:58
صدا کن مرا. صدای تو خوب است. صدای تو سبزینهی آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن میروید. در ابعاد این عصر خاموش من از طعم تصنیف در متن اداراک یک کوچه تنهاترم. بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است. ... مرا گرم کن
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 دی 1387 08:12
وقتی تو نیستی٬ خورشید تابناک٬ شاید دگر درخشش خود را٬ و کهکشان پیر گردش خود را از یاد میبرد. . . . آنگاه٬ نیروی بس شگرف٬ مبهم٬ نامرئی٬ نور حیات را٬ در هر چه هست و نیست٬ خاموش میکند. . . . وقتی تو با منی٬ گویی وجود من٬ سکرآفرین نگاه تو را نوش میکند. ... چشمت شراب خلّر شیراز که هر چه مرد را مدهوش میکند. «حمید مصدق»
-
انسان
چهارشنبه 11 دی 1387 12:46
پایان گرفت دوری و اینک من با نام مهر لب به سخن باز میکنم از دوست داشتن آغاز میکنم. انگار آسمان و زمین جفت میشوند انگار میبرندم تا سقف آسمان انگار میکشندم بر راه کهکشان. در دشتهای سبز فلک چشم آفتاب گردیده رهنما در قصر نیلگون فانوس ماهتاب افکنده شعلهها. با بالهای عشق پرواز میکنم. با من ستارگان همه پرواز میکنند....
-
تو را من چشم در راهم
یکشنبه 8 دی 1387 07:29
تو را من چشم در راهم شباهنگام که میگیرند در شاخ «تلاجن» سایهها رنگ سیاهی وز آن دل خستگانت راست اندوهی فراهم؛ تو را من چشم در راهم. شباهنگام٬ در آن دم که بر جا درهها چون مرده ماران خفتگانند؛ در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یادآوری یا نه٬ من از یادت نمیکاهم؛ تو را من چشم در راهم. نیما یوشیج
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 دی 1387 22:41
. . . . . . . . . . . . . دیر زمانی در او نگریستم چندان که، چون نظر از وی باز گرفتم در پیرامون من همه چیزی به هیأت او درآمده بود. آنگاه دانستم که مرا دیگر از او گزیر نیست.
-
زندان شب یلدا
یکشنبه 1 دی 1387 10:01
چند این شب و خاموشی؟ وقت است که برخیزم وین آتش خندان را با صبح برانگیزم گر سوختنم باید افروختنم باید ای عشق بزن در من کز شعله نپرهیزم صد دشت شقایق چشم در خون دلم دارد تا خود به کجا آخر با خاک درآمیزم چون کوه نشستم من با تاب و تب پنهان صد زلزله برخیزد آن گاه که برخیزم برخیزم و بگشایم بند از دل پر آتش وین سیل گدازان را...
-
میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد
یکشنبه 17 آذر 1387 12:05
نگاه کن چه فروتنانه بر خاک میگسترد آن که نهال نازک دستانش از عشق خداست و پیش عصیانش بالای جهنم پست است. آن کو به یکی «آری» میمیرد نه به زخم صد خنجر٬ و مرگش در نمیرسد مگر آن که از تب وهن دق کند. قلعهای عظیم که طلسم دروازهاش کلام کوچک دوستی است. انکار عشق را چنین که به سرسختی پا سفت کردهای دشنهای مگر به آستین...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 آذر 1387 17:44
زندگی بسیار زیبا میشد اگر فقط میدانستی رویای آدمی هستی که حاضری به خاطرش زنده بمانی٬ قوی شوی و مبارزه کنی !!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 آذر 1387 17:40
تو میتوانی خودت را محاکمه بکنی. این مشکلترین کار است. محاکمه کردن خود بسیار مشکل تر از محاکمه کردن دیگری است. اگر بتوانی دربارهی خودت درست حکم کنی معلوم میشود که حکیم واقعی هستی. آدمها؟ ولی هیچ معلوم نیست که کجا بشود پیدایشان کرد. باد آنها را با خودش به این طرف و آن طرف میبرد. ریشه ندارند و به دردسر میافتند....
-
بهانه
سهشنبه 5 آذر 1387 15:33
ای عشق همه بهانه از تست من خامشم این ترانه از تست آن بانگ بلند صبحگاهی وین زمزمهی شبانه از تست من انده خویش را ندانم این گریهی بیبهانه از تست ای آتش جان پاکبازان درخرمن من زبانه از تست افسون شدهی تو را زبان نیست ور هست همه فسانه از تست کشتی مرا چه بیم دریا؟ طوفان ز تو و کرانه از تست گر باده دهی و گر نه٬ غم نیست...